-
متولدین هم عصرم
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 14:40
چیزی برای نوشتن نیست . این روز ها فقط به یک چیز فکر می کنم و آن هم این جمله است ! ما متولدین دهه شصت از از سال تولدمان معلوم است روزگار کدام انگشتش را به سمت ما گرفته است. بزودی بر می گردم باذهنی جوهری !
-
جنون
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 22:30
امروز خواستم احساسمو بداهه تجربه کنم چون نخواستم درد حالمو هیچگاه فراموش کنم همانند یک غده چرکین از پیکر تاریخ برون ریخته ایم مانند یک سرگردان پی آشیانه رشد کردیم و زمان را ساعت روزنگار غده تاریخ هزارساله گماشتیم ظلم کردیم تا یاد بگیریم بجای درمان ریشه درخت برگهایش را هرس کنیم. خوردیم مردار حیوانات را جشن گرفتیم تا...
-
مرگ غم
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 01:07
در سخن مخفی شدم چون رنگ و بو در برگ گل هرکه خواهد عشق بر مزارم آورد از مرگ گل زندگی را دیده ام . از اکنون نمی گویم اکنون را که همه می بینند. زندگی را دیده ام من از پایان زندگی را آغاز کرده ام! من با مرگ متولد شدم و با تولد میمیرم! پس درک کن چرا هرچه هستی نیستم. این راه مسیرش آغاز و پایان را بر هم گره می زند. بیا کنارم...
-
کتاب او تنها نیست
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 02:25
یک سال پیش قصد داشتم کتابی تحت عنوان او تنها نیست که شامل هفت داستان کوتاه بود به چاپ برسانم تا سه ماه پیش هم قصدم همین بود اما شرایط کشور و سانسور جملات تنها چیزیست که توانائی پذیرشش را نداشتم .اما با این حال با کمک نویسندگانی بزرگ و ناشرانی دلسوز کتاب تا مرحله چاپ هم رسید اما ماه پیش متوجه شدم هنر در کشورم هیچگاه...
-
عشق تو نیستی
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 16:38
عشق تو نیستی کجائی ای خانه ابری اشک بارانش گرفته است . کجائی ای باد برهنه من چهره ام خاموش است. درشب زمستانی در کنار دختری خردادی ماه از بالا می تابد و من چراغ سرد زمستان را در فصل گرما در این جاده باریک روشن کردم . چه می خوانی؟ چه می خواهی! چه کسی این قصه را در زنده گان می سراید. هنگامی که ساز عقربه ها در حال اشک می...
-
همانیم که هستیم
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 01:06
ایمیل هائی که جدا از نظرات برام ارسال می شوند نظرات گوناگونی است اما در بین همه آنها ایمیلی دیشب خواندم که در آن مورد اتهام بی اعتقادی به خدا و دین قرار گرفتم . دوست عزیزم هرچه از زندگی بفهمی باز کم است. زیرا زندگی پایانی ندارد و خاموشی تو دست اوست. گرچه ذهن انتهای زندگی را پذیرفته است و با حجم خود فهم انسان ها را به...
-
چی میشد ارشاد کتاب خدا رو چاپ نمی کرد؟
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 02:04
چی میشد ارشاد کتاب خدا رو چاپ نمی کرد؟ داستان این نوشته از چسب زخمی روی پای چپم شروع شد که بر اساس یک بی احتیاطی اتفاق افتاد و آلان هم چندسالی است که جای زخم از بین رفته ، چه ربطی داشت!؟ هیچی. مهم این بود که داستان ما شروع شد . بضی وقت ها زخمها خوب نمیشند بلکه فقط ظاهرشون نشون میده که خوب شدند اینجاست که انسان فریب می...
-
با همانگی
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 02:21
دلم برای تو لبریز از غزلخوانی ست و واژهها به لبم لحظههای عریانی ست زمن مپرس چرا میشوم چنین بیتاب بهانههای دل من برای تو آنی ست چگونه جمع کنم روزهای گمشدهام که در هوای تو هر لحظهام پریشانی ست مبین برابر زیبائی تو ام خاموش نگاه کن به نگاهم که در غزلخوانی ست نیاز نیست که امشب چراغ افروزم زشعلههای نگاهت شبم چراغانی...
-
آشپزی در مستی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 23:36
جزئیات مهم نسیت حال تصمیم میگرید پس ساعت 8:20:30 در حال تایپ کردن و روغن داغ است سیب زمین ها مانند مغز من در هوا سرخ می شود و من اینجام ساعت 8:21:32 درحال تایپ کردنم و روغن همچنان داغ است و اینبار طرف دیگر سیب زمینی ها و مغز من باید سرخ شود و من اینجا نیستم زیرا جمله در ذهن من است ساعت 8:22:40 در حال تایپ کردنم...
-
در ذهن من چه می گذرد
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 07:47
همه این روزها از دست من نارحت اند . حق دارند کمی خسته بودم خسته ذهنی .... در ذهنم پر از اتفاقاتی است که باید به پایان برسد . دوست دارم شما به ذهن من بروید .البته مرحله اول ذهنم امیدوارم درکم کنید. نمایش تصویر با سایز اصلی
-
الهام بخش
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 04:23
دنیا خوابی بیش نیست و رویا واقعیتی است خیالی در ذهن تو. حال فرض کن دنیا رویائی است که مردی پیر در حال خواب دیدن است پیر مردی که شکل پیری توست . رویا ها نیز حقیقتند و حقیقت روئائی است که نه شکل پیری توست نه اکنونت بلکه فقط در نا خوداگاه فردی دیگر است که خواب اکنون توست .مرگ تو بیداری اوست و آینه اثبات تو در نماد فرد...
-
گل دشت...
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 22:53
امشب به خیالم احساس را با تور ماهیگیری گرفتم ام . تصاویری از تجربه دیروز همچون خیال امروز می روند ُ، تا فردا را مثل دیروز تکرار کنند ، و منطق نمی تواند احساس را کنترل کند زیرا احساس چشمه جوشانی است که از دل سنگ سخت سرچشمه می گیرد. چه کنم اینبار ؟..... این گناه من نیست آدمها دروغ پیشه اند ، به من چه دروغ دختری...
-
من نویسنده روانی
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 09:01
بلاخره کتابی که می خواستم چاپ کنم و چاپ نکردم یا بهتر بگم چاپ نکردند.اما بهانه ای شد که اینترنت بشه ناشر من . برای خواندن هر داستان کلیک کنید. نقش جهان وانتی این نشد یکی دیگه خواندن روی چمن این وصیت نامه نیست بی خوابی آتش بازی این من نیستم نصیحت الکی چرا من؟ فرار دوستی تلخ خواب شیرین خریدار مغز مرغ نامه ای به کی؟ اگر...
-
آلبوم گناه بودن
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 22:25
سلام اینم دو تا ترک از آلبوم جدید دکلمم به اسم گناه بودن بقیه ترک ها تا ۱۰ روز دیگر آماده خواهد شد. دکلمه از بهزاد منفرد با همراهی پاشا گناه واکسی نسیم آزادی
-
شکمها نه ماه است که باد کرده
شنبه 9 مردادماه سال 1389 12:31
از زمانی که چرخه گردون زندگی بدست گمنامی که در ناکجا آباد هست یا نیست چرخیده شد . هر چه از روز اول بود دوتا شد و دوتا به توان پدرو مادر و هزاران و میلیون ها و امروز میلیارد ها شد. من نیز یکی از این جوجه ها هستم که گوئی برای دل دو انسان دیگر به این دنیا برتاب شدم از همون روز اول که چشمانم به این دنیای خود پسند باز شد...
-
کهن ذهن بالتیموری
شنبه 9 مردادماه سال 1389 11:37
نمی دونم چرا این روزها خواب نمی بینم و اگر هم ببینم در خواب نیستم. این روزها تنها دقدقه زندگیم شده پیدا کردن راه حلی برای خوابیدن.اما هربار که بی خواب میشم صدائی درگوشم زمزمه می کند : " زمانی که تو فکر می کنی بی خواب ترین موجود زمینی «بالتیمور» در خلسهی ملکوتی چشمک میزند " به راستی من در کجای این ذهن خسته...
-
ایستادن
جمعه 1 مردادماه سال 1389 06:08
این چند وقت خیلی فکر کردم باز هم مثل همیشه نخوابیدم به قول آلن گینز برگ " بهترین مغزهای نسلام رو دیدم که با جنون تباه شدند، تشنهی عریانی دیوانهوار، صبح ِ سحر خودشونو کشونکشون میرسوندن به خیابون کاکاسیاها به دنبال یه چیزی که بزنن تو رگ،نشئهگان فرشتهخوی مشتاق سیر ملکوتی با دینام پرستارهی ماشین شب" می...
-
عاشق رنگ این شبم نمی خوام باشه خورشید
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 09:28
عجب رنگی داره امشب این شب دوست ندارم صبح بشه دیدی وقتی نور میاد چشمات بزرگ میشه؟ تو چشمام ببین انعکاس آبو همه در حال شنا هستند در شب. وای خدای من چقدر این زندگی زیباست . میون خنده ها بارون نم نم روی تنم این لذت بخش ترین قسمت زندگیمه! کی میگه این شب ها رفته مال ما نیست؟ کی میگه حس خوب مال زنده ها نیست؟ قشنگی ها فقط مال...
-
من در عجبم!
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 09:08
انسان موجود پیچیده ایست هیچ وقت هیچ کدام از این جانوران دو پا قابل ژیش بینی نیستند . من بر عکس بعضی از این آدمها نمی خوام کسی از ن برنجه این نوشته خطاب به فردی است که برای بدست آوردن شخصی سخت در تلاش است و یک پروژه احساسی بسیار دقیقی را آغاز نموده شاید نگین جاودنه بشی در حلقه ای از خوبی اما انگشتان من لیاقت این انگشتر...
-
نشد یه قصری بسازم ...
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 04:05
به قول مریم نشد یه قصری بسازم ... چه چیزا تو بچگی برای آلانم می خواستم چه آرزو هائی تو سرم داشتم بچگی دوران قشنگیه چون هر چی از زندگی وجود داره فقط تو رویای یه بچه می مونه . خیلی سال از دورانی که من با کیف قهوه ای مهندسیم می رفتم کلاس اول دبستان گذشته ... یادم میاد اون موقع آرزو می کردم بزرگ بشم سنم زیاد بشه برسم...
-
فرار از سرنوشت بی فایده است
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 10:01
خوب دیگه با هرکسی در این دنیا د افتادم پیروز شدم غیر از سرنوشت ... سرنوشت همیشه پیروز است و اینبار باعث شد تا من به سفری دوساله برم که در آنجا خیری از وبلاگ نویسی و تویت کردن نیست... اما بعد از ۲ سال برمی گردم!
-
هدف چیست؟
جمعه 11 دیماه سال 1388 03:40
امروز با یکی از دوستان قدیمی درباره زندگی کردن بحث می کردم . گرچه این بحث فایده ای نداشت اما خوب باعث شد امشب کمی در باره هدف فکر کنم و بنویسم . هرکسی در این کره خاکی برای هدفی زنده است زیرا هدف دلیل زندگی است . اما خوب عده ای زندگی نمی کنند زیرا زندگی کردن را هدفی برای خود می پندارند. حرف من با کسانی است که پاسخ هدف...
-
روزی من پرواز کردم
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 07:46
روزی من پرواز کردم در آسمان آبی میان ابر سفید کنار خورشید زرد ، آبی و سفید و زرد هر کدام ترانه تنهائی خواندند کنار ابر نشستم نگاهی کرد و به من گفت : کاش می تونستم روی زمین قدم بزنم خسته شدم از شناور بودن ، خسته شدم از این رنگ آبی و خورشید زرد ، نگاهش کردم نگاهم کرد چیزی برای گفتن نداشتم ! ابر می خواهد قدم بزند و من می...
-
احمدینژاد: سند داریم آمریکا میخواهد جلوی ظهور امام زمان را بگی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 15:00
امروز صحبت های دکتر احمدی نژاد را وقتی شندیم خواستم سند هائی که ما از آمرکیائی ها داشتیم را برای تمامی مردم بازگو کنم تا به همه ثابت شود سند ما کاملا معتبر است. این روز ها پیشبینی های نوستراداموس بازار گرمی را برای خود بدست آورده بطوریکه فیلم 2012 بیش از 3 میلیون دلار برای کمپانی هالیود سود آوری داشته ، از همین رو...
-
Bella Ciao
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 05:58
سلام چند وقتی بود که در مسافرت بودم و در سفری که بودم وبلاگ نویسی معنای خوبی نداشت اما حالا برگشتم و وبلاگم درست مانند قبل بروز خواهد شد . در این مدت با خبر شدم آلبوم دکلمه ای که در حال ساختش بودم به دست عده ای در اینترنت پخش شده اولش ناراحت شدم اما استقبال شما از این البوم باعث شد که از افرادی که پخش غیر قانونی دکلمه...
-
صدائی به گوش می رسد
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 01:09
این روز ها درگیر اتفاقات اخیر بودم و ... به این نتایج رسیدم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تعدادی از شخصیت های کشور از چیزی که قبلا بودند، خواسته و ناخواسته تبدیل به چیزی بشوند که نبو دند . سید محمد خاتمی: یک فیلسوف اصلاح طلب که همه بخاطر او به موسوی رای دادند، تبدیل شد به یک فیلسوف اصلاح طلب که همه...
-
اینجا همینجاست
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 01:23
اینجا جائی نسیت که دروغ بگی و دیگران به بهانه راستی برایت سرود صداقت بخوانند اینجا جائی نیست که کودکان به دنبال مورچه ها بدوند اینجا جائی نسیت که گلفروشان گلهای وحشی را از دل طبیعت بکنند و درد گلها را در صورت خودشان نقاشی کنند تا دل شما را به رحم آورند اینجا جائی نسیت که پشه بند ها پناهی باشد برای دفاع از شیرینی خون...
-
آرامش
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1388 02:37
چند وقتی هست احساس می کنم خیال داشتن همه چیز بهتر از داشتن واقعیشه ، همه اتفاقات تو این دنیا یه هشداره کاش زودتر به این موضوع رسیده بودم ، کاش زودتر می فهمیدم که اگه یه اتفاق بد می افته باید می افتاده و از افتادنش دلیلی داشته من کل زندگیمو تا امروز در حال جنگ با سرنوشت بودم ولی سرنوشت همیشه پیروزه دیگه سعی نی کنم...
-
برای همه اونها که!
جمعه 26 مهرماه سال 1387 03:24
امروز دلم بدجوری آتیشی شده فکر می کنم از آتیش جهنم هم سوزان تر باشه می خوام بنویسم برای همه اونها که از دستگاه جوجه کشی اومدن بیرون با یه دین وراثتی برای همه اونا که تا 7 ساگی بلد نبودن دینشونو بنویسن برای همه اونها که عربی خوندن ولی معنی دینشون سخت تر از زبان مادریشون بود برای همه اونها که ساعت ها خم و راست شدن ولی...
-
اقامت در خانه عشق (قسمت هشتم)
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 11:22
دیگه ماری جوانا هم جواب نمیده درست مثل کوکائین واسه همین ویسکی می خورم اما موقع داستان نوشتن موزیک گوش میدم . من تقریبا نیمی از زندگیمو خیره بودم به پرچم ایران هیچ وقت یه پرچم ثابت نداشتیم همش در حال تعغیر بوده یادمه وقتی ار ایران می رفتم بخودم گفتم ادبیات معاصر قصه گوی خوبی بوده! وقتی رو صندلی میشینم دلم می خواد رو...