::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

روز خوب

عیدتون مبارک  روز آخر عید تبریک گفتش و خیلی دوست دارم مخصوصا امسال که یه حس خوبی بهم داد . یه درخت و سط یه بیابان را تصور کنید که تنها دلخوشیش سبز بودنشه ناگهان یه بادی بعد از سال ها به سمتش حرکت میکنه ورقص برگ دراین بیابان بی  آب و علف احساس بهش میده که من میگم این یعنی عشق رفته رفته باد بیشتر میشه و گیاهان جدیدی رشدمی کنند همه حاصل باد و رقص برگ است و بس . بیابانی که تا دیروز از خورشبد هم زردتر بود امروز شده یه جنگلی که همه از دیدنش لذت می برند. من سالها دنبال اون باد بودم که چندوقتی سراغم اومده و بلاخره بیایان منم در حال رشدگیاهانی از زندگی دائمی است.  

در زندگی من پر از پستی بلندی های عاطفی بوده اما همیشه اولش همه چیز خوبه ولی بعدش انگاردرخت لیاقات این همه زیبایی رو نداره ولی اینبار با درسی از گذشته این عشقو جاودانه میکنم و اگر نتونم هیچ وقت خودمو نمی بخشم.  برای همین هیچ چیزی برای عشق کم نمیذارم و اگراینگونه رفتار شود عشق میدونه چیکارکنه که این ارتباط جاودانه شه فرد مقابلم فقط یه انسان نیست بلکه فرارا تر از یک انسانه که خودش هنوز  نمی دونه چقدر خوبه..

از صمیم قلبم دوسش دارمو هیج وقت  تنها نمی مونه ..


من زیاد از عشق نمی نویسم چون حسش نکرده بودم واعتقادی بهش نداشتم ولی الانه همه چیز درمن عوض شده...