::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

10 سال گذشت

نوشتنم زمانی آغاز شد که من بودم و یه دنیا از خاطراتی که نوشتنش سخت بود . امروز من برای نوشته هام جشن تولد گرفتم و این پست هدیه ای از من به این جملات ده ساله است . 


وقتی شروع کردم  بنویسم نمی دانستم نوشتن چیست حتی نمی دانستم جملات چگونه می توانند زندگی را در خود دیکته کنند . اما قلم که دستم را گرفت زندگی در جمله ها گذشت از زیبایی ها زشتی ها ، غم ها ، شادی ها از تمام لحظاتی که در شب و روز انسان پیر می کند ، قلمم جملات را بزرگ کرد و وقتی ذهنم را شناخت، زندگی برایم نوشت و چه چیز ها که به من یاد نداد...


نمی دانم در این سال ها چه بر من گذشت ولی هرچه گذشت نوشته ها برایم خاطره شد .