::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

خالکوبی

خالکوبی های خاطره درد های زندگی همه از صبوری تکپری روزهای بربادرفته را به حقیقت پیوند می زند و حال زیبایی های خودش را به یدک می کشد

با این حال ایستاده در کنار این همه همهمه که در خواب های شیرین و تلخ مهمان هرشبند . واقعا نفهمیدن  چی شد که عمر رفته را کی

آب برد هرکی بود از دور و اطرافم رفت و اماده های واقعی در خلوت زندان های خاکی که گلهای خشک به بار می آورند ماندند

به راستی بهترین مغز های عمرم رو دیدم که با جنون تباه شدند . و منم با دینام پرستاره شب به روزی می اندیشم که ماشدن ابدی شود

خوب و بد

واقعیت انکار نشدنی است گرچه هرچه هست از ما نیست و لحظه های باهم بودن افکاری گذراست اما واقعا که زیباست باران که می بارد درهای کنارم باز می شود فقط یه در هست که کلید می خواد منم ندارم انگار خدا پشت اون دره که نباید بدونیم کیست و هست یا نیست  روز های پایانی تنهایی به سر امده و ما  شدن تجربه ای نو در بهاری که به قول او روز آروزهاست . برای من سرنوشت یه نخ بود و منم یه سوزن . از نظر تو چیه؟ یه نامه عاشقانه لابه لای سبد گل؟ 


همه چیز تمام شد دورانی که به نظرم زیبا بود ولی در حال اینگونه در ذهنم می گذشت اما الان که چند وقتی از اون روزا گذشته همه چی عوض شده . یه کوه مشکل بلاخره تموم شد یه انسانی از دیار مهربانی با تمام ادم ها متفاوت در زندگیم قرار گرفت . پست هایی که از قبلم می خونم فقط نا امیدی حس می کنم و تنهایی رو تنها رفیقم میبینم . اگه راستشو یخوای باید حرف کانت و قبول کرد که خوب بد را تعریف کرد گفت فقط اراده نیک درست است گرچه این اراده سخت است اما موفقیت در لحظه ها از هرچیزی زیبا تز است . راهی که پر از سختی است زیباترین اراده لحظه هایم شده . 

روزگار

کاش اینجوری نبود داستان من

لذت با تو بون فقط ارزوی من

گرچه اخرش تلخ است 

زره زره وجودم تمانای من 




هر روز روزگارم شک و تردید

با واهمه های نگاهت خند و رقصید

عمر من ارروزی به گور رفته است 

اعتمادم به عشقم داستان تهدید



ببین کج نرو حرف من  رم کرده

حقایق تلخ و ایستاده فریاد زده  

چشمانست خسته است 

زخم های تنهایی ماندو  عافبتش گندید