::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

فریب از دل

ادمها همیشه در لایه های درونی خود پنهان شده اند . هیچ گاه نمی توان فهمید واقعا جنس هرکدام از چیست ، این روز ها به احساسات هم شک کرده ام و فکر می کنم دگر هیچگاه در هیچ کجا نمی توان احساس پاک را پیدا کرد زیرا انگا رادمها چندین لایه را روی خود کشیده اند تا واقعا احساس پاکشان را هیچ گاه نبینم و شاید هم احساس کثیف و زشت را ... 

نمی دانم  همیشه در کتاب ها خوانده بودم می توان به همان اندازه که عاشق بود متنفر شد و این احساس را از جانب کسی نسبت به خود با چشمان احساسم دیدم . واقعا درد دارد . افرادی که تا دیروز در لباس صمیمت در کنارت بودن و درست زمانی که احساس می کنی افرادی هستند که برایشان مهم هستی همه چیز بلافاصله شکلی دیگر به خود می دهد ، اینجاست که باز به خانه اول برمی گردی و به خود می گویی عجب ای دل دوباره فریبم دادی . . . 


به فریب خوردن از دل عادت کردم انقدر زندگی مردمان پیچیده شده است که حتی گلایه از عشق و عاشقی از بیهوده هم بیهوده تر است . زیرا هر فرد تحت تاثیر فردی دیگر دقیقه ها را سپری می کند . و انگار هیچ کس در این دنیا قرار نیست عاشق شود تا تاثیر عشق را ادمها زیکدیگر بگیرند .