::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

دایره زنگی!

فیلم دایره زنگی به نظر من انقلابی بود در سینمای ما و دگر خبری از ریتم تکراری نبود! خانم بخت آور نشان داد می توان سینمای واقعی را از آنچه که هست به سمت ماورا برد!  شبی که به سینما رفته بودم برای دیدن این فیلم با دوتا از دوستان خوبم بودم جاتون خالی  قبلش تو ماشین دو چیکه زندگیم خورده بودیم رسیدیم و بلیط گرفتیم و رفتیم نشستیم

دایره زنگی به کارگردانی خانم پریسا بخت آور فیلمست ملودرام با درون مایه طنز که به بیان مشکلات اجتماعی میپردازد . فیلم با بازی بازیگرانی چون مهران مدیری، باران کوثری، شریفی نیا،بهاره رهنما ، صابر ابر و... قدرت گرفته است و با شوخی های کلامی بسیار زیبا جالب شده ، فیلم در مقایسه با فیلم های ایرانی اخیر جذاب است.

در صحنه اول فیلم باد و بارون شدیدی رو شاهد هستیم که داره روزنامه ها رو با خودش می بره این باد و توفان نمادی از حکومتست که در حال بستن و توقیف کردن روزنامه های مختلف است (اخیرا هم که مجله دنیای تصویر رو بستن که خیانتیست در حق دوستداران سینما )ء

در صحنه بعدی صدای فریاد مردی رو میشنویم که به دنبال ماشین دزدیده شده اش میدودوفریاد میکند مرد سوار ماشین امین حیایی میشود و از او می خواهد دزد را تعقیب کند حیایی بدون اینکه تعجب کند (انگار دزدیدن ماشین امری عادیست ) حرکت میکند مرد از حیایی میخواهد که تند تر برود اما او این کار را نمیکند و حتی پشت چراغ هم میایستد اما موقعی که کرواتشو میدزدن پاشو میزاره رو گاز تا کروات بی ارزششو بگیره ، رو صندلی مشکی اول سالن اولش با صحنه پراکنده شدن روزنامه ها بدنبال سینمای کلیشه بودیم! اما تیتراژ همه چیز رو عوض کرد .  محسن برگشت گفت بهزاد آدامس یعنی چی؟ گفتم زن خراب  ، گفت جوب چیه؟ گفتم کثافت ، گفت آب روان؟ گفتم زندگی جاری، باباک گفت آدمس گیر می کنه بین راه گفتم آره لجن های جوب بغلش می کنن!   دوربین با یک قطع زیبا از تند رفتن حیایی به تصادف شیرین (باران کوثری) میرود، فیلمبرداری سکانس اول به روش دوربین روی دست بود که هیجان بیشتری رو در همان لحظات اول فیلم به تماشاچی وارد میکرد.

بعد از تصادف و گفتگوهای راننده با شیرین ، محمد(صابر ابر) رو میبینیم که رفته خونه داییش تا پول تهیه کند ( به نظر میرسه قسمت آشنایی این دو نفر سانسور شده هر چند در پایان فیلم به آن اشاره میشود)ء نکته جالبی که هست اینه که وقتی شیرین میفهمه که محمد اسمشو دروغ گفته ناراحت نمیشه در واقع اون میدونه که اینجور دوستی های خیابونی معمولا با دروغ و دورویی همراهه .

تویه سکانس بعدی تو خونه حاجی پسر و دختر حاجی ،بایک فیلم فروش دور یک میز نشستن و دارن فیلم می خرن حاجی که خودش ادای قانون میکنه همه خانوادش حتی خودش ، سی دی هایی رو میخرن که از نظر قانون غیر مجاز است (و به نوعی خودش یک نوع دزدیه ) توی تلویزیون پشتشون فیلم پدر خوانده در حال پخش شدنه سکانسی هستش که داماد پدرخوانده زنش رو کتک زده و حالا پسر دون کرلیونه اومده تا از خواهرش دفاع کنه این سکانس از فیلم به اختلافات خانوادگی اشاره داره که توی این فیلم (دایره زنگی) هم این رو شاهد هستیم از عدم اعتماد زن ومرد گرفته تا رابطه پدر و پسر .

در جایی از فیلم یک درخت بزرگ افتاده وسط خیابون (حدس میزنم درختای خیابان ولی عص بودش)و خیابون رو بند آورده بعد صدایه دایره زنگی که یک مرد دوره گرد میزنه میشنویم که با صدای گوش خراش اره برقی تداخل میکند این صحنه در واقع به این نکته اشاره میکند که دولت نه تنها از هنر وهنر مند حمایت نمیکند بلکه سنگ جلوی پای آن میاندازد ، این صحنه هم با یک قطع جالب به تلویزیون منتقل میشود که از یکی از شبکه های ماهوارهای پخش میشده است .

فیلم به مسئله ماهواره توجه زیادی کرده است وقتی محمد(صابر ابر) از همسایگان در مورد تمایلشان برای نصب ماهواره سوال میکند همه به نوعی آن را مبتذل میداند ،جالب بود وقتی محمد به یکی از همسایگان گفت که میتواند کانالهای بد ماهواره را ببندد اون خانوم جواب داد که اگر اینجوری باشد همین کانالهای تلویزیون را نگاه میکنیم !!! فیلم در مورد بد بودن یا خوب بودن ماهواره صحبت نمیکند بلکه فکر مردم نسبت به آن رفتار آنها ورفتار دولت نسبت به ماهواره را بررسی میکند ، قانونه مصوبه مجلس میگوید که داشتن ماهواره غیر قانونی است اما روی هر پشت بام چندین دیش ماهواره دیده میشود (من خودم یه آپارتمان 10 واحده رفتم که جای راه رفتن روی پشت بام نبود حتی یکی از واحدها بود که پنج تا دیش داشت!!!) و در واقع مردم به یک قانون شکنی دستجمعی دست زده اند که این خوب نیست یا باید قانون را عوض کرد و یا راه حل بهتری پیدا کرد زیرا این مسئله باعث کم رنگ شدن حرمت قانون در جامعه میشود و عواقب بدی را در پی خواهد داشت .

مورد بعدی استفاده از الفاظ نسبتا نامناسب در فیلم بود خیلی ها به این مورد شدیدا اعتراض میکردند و ناراحت بودند که مثلا جلوی خانوادیشان خجالت کشیده ان ،اما سوال این است که آیا این الفاظ را در جامعه نشنیدهایم و حتی احیانا خودمان از این الفاظ استفاده نکرده ایم ؟ وآیا این الفاظ در جامعه عمومیت پیدا نکرده است؟ به نظر من با گفتن این الفاظ در این فیلم با شیوه ای که کارگردان انتخاب کرده بود( کلمه ها را کامل نمی گفت ) نه تنها حرمت ها شکسته نمی شود بلکه با نشان دادن این مسئله روی پرده سینما تماشاچی به زشتی آن پی مییرد .

*این مطلب رو اونایی که فیلم رو ندیدند نخونند چون مزه فیلم رو از دست میدن*

در مورد شخصیت شیرین که نقش آونو باران بازی کرده بود باید بگم که همه فکر میکنن اون دختر ساده وخوبیه اما آخرش از اون متنفر میشن ،این تنفر بیشتر بخاطر اینکه اون مارو هم گول زده ، اما شخصیت اون اون قدرها هم بد نیست اون دزدیاشو از افراد نسبتا مرفه انجام میده یا حتی وقتی ماشین می دزده ماشین دولت رو میدزده اما پول محمد رو که خیلی راحت میتونه بر داره نمی دزده ،اما به اون خیانت میکنه و محمد رو با این کارش ادب میکنه که تو این جامعه عشقشو برای هر کسی حروم نکنه .

دستگیر شدن شیرین در انتهای فیلم هم برای این بود که این فیلم تو ایران ساخته شده و پخش میشه و باید وزارت ارشاد تاییدش کنه پس بنا به قانون ارشاد دست آخر باید دزد دستگیر شود و بسزای اعمالش برسد تا کسی فکر دزدی نکند !!!ء

همه چیز تو این فیلم عجیب بود نماد زندگی ایرانی از دیدگاه اصغر فرهادی در نوع خودش وصف نشدنی بود اما همه چیز یه طرف ! انتخاب بازیگر فیلم هم نوید هوشمندی در سینمای ایران را می داد! وسط های فیلم بود که به محسن گفتم این فیلم بالاتر از سینمای ایران است، آخر فیلم چشمان تماشاگران بهت را فریاد می کشید و این  باعث شد تا امروز ۴ بار این فیلم را ببینیم! و لذت ببرم جا داره از همه کسانی که در این فیلم زحمت کشیدن تشکر کنم!

 

 

بی وفا!

گاهی اوقات به فکر می رویم ذهنمان را در نسیم باد آزادانه به دام اندیشه می دهیم .

من فیلم بی وفا را امروز دیدم واقعا شاهکاری هنری بود! تصاویری در آن نقش بسته بود که در ذهن هیج نسیم رفته ای هم نمی توان یافت نقد خودم رو از این فیلم می نویسم!

قایق کنار ساحل از آغاز بیانگر ماهیگری در آخر بود طوفان بقدری عظیم بود که می توانست زندگی هر فردی را حتی در چند ثانیه عوض کند! ولی افسوس پاهای زنی آنقدر استقامت نداشت که در کنار طوفان ایستادگی کند و با لبخند اولین رهگذر زخمی در پایش هک شد که هیچگاه این زخم از زندگیش جدا نشود کاغذ ها به ان طرف و این طرف به پرواز در آمدند شاید به آنجائی می ر فتند که محل مرگ رهگذر را آرامش بخشند مرد بی قرار خبر از چه می دانست؟ بی وفائی در آن شهر دور می تواند هم خوابی رویائی داشته باشد گریه در رخسارش به مهمانی آمد بین زمین و هوا به دنبال قطر اشکی می دوید اما از فرط خستگی ذهن چیزی بدست نیاورد! او می توانست بی تفاوت به زندگی نگاه کند اما کودک ۹ ساله اش امان انتقام به او نمی داد حتی بالا بر ساختمان هم او را پس زد  و در آخر لحظه ای  بیاد ماندنی دیدم چراغ قرمز و بعد هم سبز دو عاشق کنار هم روبروی پلیس پارک کردند! و با چراغ سبز هم میلی به برگشت نداشتند! و پایانی خوش را در دیدگان شاگردان نقش بستند.!!!!!

 

یه حکایت

یه نقر میره بهشت شاه رو اونجا میبینه میگه جناب شاه ما فکر میکردیم جهنمی هستید شاه میگه قرار بود برم جهنم اما یه رژیم بعد من اومد که اینقدر ظلم کرد که همه ملت گفتند خدا شاه رو رحمت کنه عقو شدم. شخص میگه حالا چرا عینک آفتابی زدی؟ شاه میگه بسکه گفتند نور به قبرش بباره نور اینجا زیاد شد مجبور شدم عینک بزنم. شخص میگه جناب شاه حالا تو بهشت چرا ناراحت به نظر میرسی؟ شاه میگه 2 تا حوریه بهم دادن هر چی میگردم 1 آخوند نمیبینم عقد کن