::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

بی وفا!

گاهی اوقات به فکر می رویم ذهنمان را در نسیم باد آزادانه به دام اندیشه می دهیم .

من فیلم بی وفا را امروز دیدم واقعا شاهکاری هنری بود! تصاویری در آن نقش بسته بود که در ذهن هیج نسیم رفته ای هم نمی توان یافت نقد خودم رو از این فیلم می نویسم!

قایق کنار ساحل از آغاز بیانگر ماهیگری در آخر بود طوفان بقدری عظیم بود که می توانست زندگی هر فردی را حتی در چند ثانیه عوض کند! ولی افسوس پاهای زنی آنقدر استقامت نداشت که در کنار طوفان ایستادگی کند و با لبخند اولین رهگذر زخمی در پایش هک شد که هیچگاه این زخم از زندگیش جدا نشود کاغذ ها به ان طرف و این طرف به پرواز در آمدند شاید به آنجائی می ر فتند که محل مرگ رهگذر را آرامش بخشند مرد بی قرار خبر از چه می دانست؟ بی وفائی در آن شهر دور می تواند هم خوابی رویائی داشته باشد گریه در رخسارش به مهمانی آمد بین زمین و هوا به دنبال قطر اشکی می دوید اما از فرط خستگی ذهن چیزی بدست نیاورد! او می توانست بی تفاوت به زندگی نگاه کند اما کودک ۹ ساله اش امان انتقام به او نمی داد حتی بالا بر ساختمان هم او را پس زد  و در آخر لحظه ای  بیاد ماندنی دیدم چراغ قرمز و بعد هم سبز دو عاشق کنار هم روبروی پلیس پارک کردند! و با چراغ سبز هم میلی به برگشت نداشتند! و پایانی خوش را در دیدگان شاگردان نقش بستند.!!!!!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مژان راد چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.mozhan.blogfa.com

میگم آپدیت کردی قشنگه واااا
این نقد حالا واقعا خودت نقد کردی یا کسه دیگه ؟

چون بهزاد بهت نمیاد .

نغمه چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ http://delbar14.blogfa.com

سلام.

احوال شما ؟
فیلم دیدن خیلی خوبه . همونقدر که کتاب خوندن خوبه .

منم این فیلم رو می بینم.
وبلاگ و قالبش و محتواش برام جالب و خوب بود .

موفق باشی . فعلا می رم باقی مطالباتو بخونم ولی به روز شدی خبرم کن.

یا حق.

یلدا دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ب.ظ

فیلمش فوق العادست
مخصوصا عشق بازیاشون..............

سینوهه یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ب.ظ

سلام من این پیام رو میدم که همه ی اینترنتی ها بدونن که من این فیلم رو اولین بار با تنها عشقم نگاه کردم. ولی بهش نرسیدم و فقط خاطره ی قشنگش رو برام جا گذاشت . ممنون سینوهه

آیمان پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ

naghdet estesnayi bud
yasha

نگین چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ

زن نیاز داشت به نیازش باید پاسخ میداد اونموقع همسرش فقط سایه ی اونو تو زندگی میدید ........بچه از همین زن به وجود اووومده بووووووووود....بچه هم روحش هم جسمش هم سایش پیش مرد بود......مرد فراموشش کرده بود ....زن خلاف میلش اونکارو کرد زن نمیخواست .....زن شوهرشو دوووست داشت خیلیم دوست داشت....مرد بهش توجه نمیکرد........اما ...ناشناس توجه کرد.....زن اون توجهو نمیخواست......زن شوهرشو میخواست...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد