::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

بازگشت به گذشته

۵ سال می گذره و من از زندگی ۶۰ ماه جلوتر رفتم و اینبار دود هم به سراغم اومده هنوز دوستای خوبم رو در کنارم می بینم  که تعدادشون بیشتر از یک نفر نسیت زندگیم هم برای بهتر شدن داره از آسمان اشک انبار می کنه ُ تا کی باید صبر کرد اونچه من دنبالشم باعث تحریک همه آرزوهام شده سد ساخته تا شکستنش بستگی به سرعت سیل داره این سیل که وارد قلب من شده یه عقده است داره من و بزرگ می کنه بلکه یه مقدار نفس بکشم برای چی؟ برای یک غم که تو ذهنم دارمش می برمش تا انتها جائی که باز هم توش شعر در نیمه شب حکم خاطرات را داشته باشه این شعر منه که داره می خونه کاغذ و قلم دارن افسانه می نویسند برای بهبود یک زندگی بهتر که توش چیزی به عنوان عشق فقط حقیقت . دارم دوباره بروزهای اولم برمیگردم روزهای عشق و عاطفه روزی که عشق حکم تیر رو داشته و برداشتنش فقط یه زمزمه از حقیقته می خوام از چی بگم؟ از چیزی که توش آزادی بمباران قلبه؟ وای نفس داره از من تند تر زندگی رو به سمت نابودی می کشه . دلم از زخم عشق داره تاول می زنه زمزمه هم داره نفس می کشه تو کوچه های تنهایئی...

بهزاد منفرد

اینجا ایرانه یعنی جاییکه هر چی توش میبینی باعث تحریکه
تحریکه روحت تو اشغال دونی
میفهمی تو هم ادم نیستی یه اشغالی بودی
اینجا همه گرگن میخوای باشی مثل یه بره
بزار چشم و گوشت رو من باز کنم یه ذره
اینجا جنگله بخور تا خورده نشی
اینجا نصف اوقده ای نصف وحشی
اختلاف طبقاطی اینجا بیداد میکنه
روح مردم رو زخمی و بیمار میکنه
همه کنار همن فقیره و مایه دار خفن توی تاکسی
همه میخوان کرایه ندن حقیقت روشنه خودت رو به اون راه نزن
روشن ترش میکنم پس بمون جا نزن
خدا پاشومن یه اشغالم باهات حرف دارم
خدا پاشو تو نشو ناراحت از کارم
خدا پاشواین تازه اول کارم
خدا پاشو من یه اشغالم باهات حرف دارم
نمکی با چرخش کنار یه بنزه کل چرخش باهم کرایه بنزه
من و تو اون بودیم ازیه قطره حالا ببین فاصله ی ماها چقدره
دلیل چرخش زمین نیست جاذبه پوله که زمین رو می چرخونه جالبه
این رو زها اول پوله بعد خدا همه رعیت ارباب کدخدا
بچه میخواد با یتیمی بازی کنه بابا نمیزاره
یتیم لباسش کثیفه چون که فقط یکی داره
همه اگاهیم از این بلایا
حتی فرشته هم نمیاد این ورها
تا نشیم فنا ما همین بالایا
اما کمک نخواستیم اشک بریزه کافیه همین برا ما
تا حالا شده عاشق دختر بشی
میخوام حرف بزنم رکتر بشی
پیش خودت میگی اینه عشق تاریخی
اما دافت با یه بچه مایه داره خواب دیدی
میخوای بخوابی تو بیداری کابوس ببین
بیا باهم به این دنیا فوش ناموس بدیم
خدا بیدار شو یه اشغال باهات حرف داره
نکنه تو هم تو فکر اینی که ببینی که کی صرف داره
خدا پاشو من یه چند سالی باهات حرف دارم
خدا خدا پاشو تو نشو ناراحت از کارم
خدا پاشو من یه اشغالم باهات حرف دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
مصطفی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://mostafa-sh.blogsky.com

کاشکی این شعر زیبا هیچگاه حقیقت نداشت ولی همیشه عین حقیقت و همیشه راست راست بوده
واقعا کاش ما بعضی انسانها ایقده بیش از حد به ژول اهمیت نمیدادیم
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد