ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یکی بود یکی نبود زیر این برگ سفید سایه ای نوشته بود..
دخترکی بود که نامش را از دشت گل مریم ساخته بودن
اسمش مریم بود
اما قلبش را از دریا گرفته بودن
ساکت بی آلایش شوریده مبود
نگاهش مرا عاشق نمود
صدایش مرا به راهی کشانده بود
امروز من به رویش کامل رسیدم
ازدشت گل گلهای بی همتی مریم
دویدم بو سویش گرفتم نگاهش
چشیدم لبانش
شنیدم صدایش
ذهنم را نگاه داشتم در گیسوانش
دویدم یه عشقش
سپردم به لحظه آنچه را که امروز نوشتم
خندیدم به رویش
سپردم دل را که در ذهنش بروید
خندیدم خندیدم
تاآنکه باور کرد صدایم
چشمانش
همانکه با من زد و روفت پی قرارم
لحظه ایمان را نشاند در بهانه ام
گفتم ای عشق گرفتم آن چیزی که بر من نهادند
بردم از یاد آنچه راکه کافران نوشنتد
شب باور نکرده است
که این چنین بی کفر شده ام
باد باور نکرده است
که این ذهن چنین بارور شده است
دویدم به دشتی که صدا الهامی از فدائی است
سخن گفتن چه دشوار از این لحظه جدایست
به او گفتم مهم نیست
قسم خوردن روا نیست
نگاه داشتن گناه نیست
دل در غنچه از عشق صلاح نیست
دوستت دارم گفتنام بر تو چراغ است.
که بشناسی دلم با آنکه بی کلام است
بهزاد منفرد
اولین باری هست که وبلاگتون رو دیدم
چه نوشته ی با احساسی بود!
موفق باشید.
بهزاد جان منم آپ کردم خوشحال میشم سر بزنی
موفق باشی
سلام اقا بهزاد خیلی زیبابود
منم اپم
موفق باشید
سلام
خیلی خوب بود
من آپم
موفق باشی
سلام...مثل همیشه خوب بود ...بی معرفت حال ما رو هم بپرس...
میخوام برات یه دشت گل نگین بکارم....و از تموم عطر گلهای دنیا بچشانم تو را!تا سیراب شوی از گل!
والا جای خصوصیش رو پیدا نکردیم اینجا نوشتیم اش
کوریون بودیم سابقا ، داریم اینجا می نویسیم
به اونایی که دوست دارم خبر دارم میدم
-
تصدقت بهزاد جان