::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

آنچه را که هست ببین

راه بدیست این خط های سفید انگار تا اخردنیا خط های سفید بر پشت من رژه خواهند رفت همچون قطاری بر نردهای آهنین همچون شعله ای بر ابی سرد عادت کرد ام به عقب نگاه نکنم چون همه گذشته ام مانند نوار های کاستی است که در دوران بچه گی روی زمین می چیدم تا با تلنگری از انگشتان همه را بر زمین بیندازم همه آمدن و همه رفتن و همه را جز من کسی نیاورد و هیچ کس به خاطر من نماند زندگی را نمی توان بر شعله آتش دید زندگی کلمات بی اراده نیست که مانند برفک های تلوزیون در نیمه شب خاموش شود زندگی امروز من اقیانوس خشک شده است همچون ماهی در حسرت اب می میرم... بگذریم چند وقتی بود که از تو نامه نداشتم بگذار جواب نا مه ات را از زبان پدرم بدهم

 

همیشه آن چرا که هست ببین

حقیقت را

آنچه را که هست

فرافکنی نکن

تفسیر نکن

معنایی را تحمل نکن

یعنی به ذهنت اجازه مداخله مده

آنوقت به تدریج با واقیعت مواجه می شوی

در غیر این صورت هر کس در دنیای خواب و خیال خود زندگی می کند

مراقبه بیرون آمدن از این دنیا هاست

از این الگو که از جسم و فهم است

 

دیدی پدر من اشو چی گفت؟ نامه ات را زیر قهوه گذاشتم برای همین از بین رفت می خواهم کاری کنم چیزی نو از روزگارت به یاد گیری سعی کن فقط به خودت دروغ نگی

 

سلام مرا به همه برسان

بهزاد منفرد

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نینا پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:25 ق.ظ

نینا پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:29 ق.ظ

به هر چه عشق بورزی همان میشوی..عشق کیمیاگر است..هرگز به آنچه بر خطاست عشق مورز زیرا ترا استحاله خواهد کرد..هیچ چیز مسخ کننده تر از عشق نیست.عشق چیزی است که میتواند ترا به جایگاهی رفیع برساند..به ارتفاع بلندتر..به فراتر از خود عشق بورز. ( پدرت : اشو).... :)

نگین چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ http://negin-ashegh.blogsky.com

نوشتی هیچ کس به خاطر من نماند؟!
دل منم یه اقیانوسه دراه دنبال ماهیش میگرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد