ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یه مشت داستانی که اصلا نه ته داره نه سر تو ذهنم این روزا داره وول می خوره و وقتی گوش می دم برام خیلی جالبه . هر برهه از زندگیم واسه خودش یه کتابه ! یه کتاب نا نوشته که فقط خودم دوست دارم بدونم . این روزها حالم بد نیست صدای تیک تیک ذهنمو میشنوم البته یکم خش داره که اونم درست میشه . مثل همیشه بدونه اینکه خودم براش تلاشی کنم همه چیز درست میشه . حرف از تلاش شد این چند سال فکر می کردم دارم تلاش می کنم . در صورتی که تصمیمی که می گیرم همون تلاش اصلیه . باقیشو خودم میره . همونی که ماشین ذهنمه . تصمیمام عوض شد زورمم داره زیاد میشه انقدر که دیگه خودمم داره شکست میده . و قانعم می کنه که بعضی راه های قبلی و عوض کنم . مثل یه خواب چند ساله است حال این روزام که بیدار شدم دو تا بال روی خودم حس می کنم و با یه دنیا تجربه بیمارم نشدم . همه چیز خوبه ملالی نیست . بعد چند سال یه عالمه ادم یه جا دیدم زندگی کردم و کلی چیز جدید دیدم . قوه تخیلم داره رشد می کنه کلمات و با کلی نقص تحریر می کنه که اونم باکی نیست به زودی همه چیز درست می شه و منم مشکلی ندارم اصلا با حال این روزام . ادما همینن هیچی ازشون عوض نمی شه تنها چیزی که عوض شده خوده منم که از اینم اصلا ناراحات نیستم دم همه اونایی که تو این راه کمک کردن گرم .
ولی خوب بعضی ها نیت خوبی ندارن که اونا هم مثل همیشه هستند دیگه کاریشون نمیشه کرد و دلخوری ازشون داشت باید سر کرد و دید سرنوشت خودش براشون داره چی تو چنته
سلام. ..من همیشه با این موضوع درگیرم که با داستان های نصفه نیمه ی ذهنم باید چکار کنم