ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نوشتنم زمانی آغاز شد که من بودم و یه دنیا از خاطراتی که نوشتنش سخت بود . امروز من برای نوشته هام جشن تولد گرفتم و این پست هدیه ای از من به این جملات ده ساله است .
وقتی شروع کردم بنویسم نمی دانستم نوشتن چیست حتی نمی دانستم جملات چگونه می توانند زندگی را در خود دیکته کنند . اما قلم که دستم را گرفت زندگی در جمله ها گذشت از زیبایی ها زشتی ها ، غم ها ، شادی ها از تمام لحظاتی که در شب و روز انسان پیر می کند ، قلمم جملات را بزرگ کرد و وقتی ذهنم را شناخت، زندگی برایم نوشت و چه چیز ها که به من یاد نداد...
نمی دانم در این سال ها چه بر من گذشت ولی هرچه گذشت نوشته ها برایم خاطره شد .