ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
من حتی به این کلمات هم خیانت کردم
همینه زندگی شکلی دیگر جز این احساسات ندارد . کاش جمله ای در دنیا وجود داشت که شیطان را از رو می برد گرچه من به شیطان هم خیانت کردم .
راستی چرا ما خیانت می کنبم؟
چرا این خانه تنهائی کلمات من حتی یک فنجان چای هم نخورد؟
چرا گاهی این کهن ذهن بالتیموری میگه بسه دیگه اما بس نمی کنه . مدتی از سیر تکاملی خودم دور بودم فقط با گلهای آفتاب گردان زندگی می کردم . روزها سرشون و می گرفتن به سوی آسمان و با خورشید عشق بازی می کردن و شبها سرشون پائین از ماه دوری ازشون پرسیدم چرا اینگونه اید زمان دهن باز کرد و جای آنها گفت خصلت این گلها این گونه است خیانت نمی کنند.
ولی من باز خیانت کردم اینبار به خودم چون وقتی سرشون پایین بود تمامی تخمه ها را شبانه دزدیدم تا کنار این فنجان چای تخمه عشق بشکنم آری من ثمره عشق را دزدیدم تا این خانه خیانت بسراید .
ولی این آسمان که آسمان ها دارد در سرش خدائی دارد و هر بار دیدمش با دو دست لمسش کردم از او خواستم در این بازی خیانت من و سهیم نکند . و باز می خواهم ُ...
و
شیطان را کشتم
و
حالا
من از تو رفتم
به
جدیدترین پنجره ی زندگیم!
از هر چیز در این دنیا سبک شدم
و
باد مرا رقصاند
میرقصم میرقصم میرقصم.................
وزنت زیاد شده بهزاد سنگین مینویسی جدا کن این همه خرت و پرت رو از خودت کجا داری میری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که رفتم به سفر.
ممنون که سرزدی خوشحال میشم بازم بیای
وبلاگ قشنگ و جالبی داری
فقط اگه عکسایی که می زاری از وب های فیلتر نشده باشه بهتره
به هر حال بابت نظرت ممنون