ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
از آن موقع که کودکی به دنیا نیامده بودم سرخی عشقت را در دلت حس می کردم آن لحضه که اولین گریه زندگیم نشان از بیداری زبانم بود مرا مریم خود نام گذاری کردی فارغ از روزی که مریمت فقط به دشتی از گلها خلاصه نمی شد .هفته ای چند نزدم نبودی در این مدت انشا نویسی را بیشتر از قبل فرا گرفتم قلم شرمش گرفت از دوری تو ٬ چه رسد به اولاد بی قرار تو. می دانم گریه خوشحالی برایت هدیه ای تکراریست اما حقیقت دوریت را کسی جز من حس نکرد حتی کبوتران اسمان هم به دنبالت پر می کشیدن از فراز خانه ما مقصدی بی انتها را طی کردن تا آن خانه پیامبران را. نمی دانم پیامم را به گوشت رساندن یا خیر اما با خواندن این جمله وخنده ات فهمیدم که فهمیدی چرا گریه کردم زیرا جز آن پرندگان کسی نفهمید که چه کشیدم در این دوری کوتاه مدت . ای مادر برایت انشا نمی نویسم زیرا انشا نویس خوبی نبودم من فقط حرف دل چندین ساله ام را باز گو می کنم الان که در کنارم نشسته ای و مرا در کاغذ می خوانی می بینی که هیچ شباهتی در گفتار نگاهم در کنارت ندارم. اما من غرورم را شکستم برای نگاه دوباره تو .صدای لرزان دوستت دارم را لازم نبود از دهانت بشنوم همه چیز را در چشمانت دیدم من همان دختر قدیمی تو هستم با این انشا عوض نخواهم شد اما آنقدر دوریت برایم سخت بود که تبدیل به نویسنده ای عاشق شدم . من اولین مریمی هستم که در این دشت بزرگ به رنگ قرمزم. مادرم تنهایم نگذار فرزند خطاکاری بودم برایت دلت را بسیار شکستم اما دوریت را نمی توانم تحمل کنم . این نامه در ذهن تو خواهد ماند می دانم چون در این شب حقیقت می نویسم بعد از این نامه مرا به آغوش مگیر نبوس نگاهم مکن زیرا خجالت می کشم از رویت روی زیبایت روی روحانیت که دگر برای من چهره ات نور می تاباند. شرمگینم از این همه بدی به رویت در این مدت چیزی جز صدای زیبایت در گوشم خالی نبود ای مادر تا به حال مرا اینقدر به رنگ لاله احساس ندیده بودی! ولی این را بدان که چقدر دوستت دارم که دوریت مرا تبدیل به این دختر جانباخته کرده است از همه چیز بگذریم وقت خنده است مادرم برگشته است! دوست دارم به آغوشش بگیرم بگویم دوستش دارم بهش بگم همون دختر شیطون قدیمیش مامان ؟ بوسم نمی کنی؟ مامان نبودی نمی دونی سعید چی کار کرد بابا را که بگم کشتیش. !
پایان.
حرف دل مریم
چقدر زیبا بود شما واقعا ۲۰ سالتون هست؟
اینجوری می گن
می خواستی نظرم رو بدونی...
وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک هرف
این مریم پژمرده نشده ...
جای شکر داره.
قشنگ بود امیدوارم به حرفت گوش بدم
بهزاد من چند وقتی هست به وبلاگت سر می زنم دوست دارم بیشتر با نوشته هات آشنا شم
بخون بیشتر آشنا می شوید
بهزاد این مریم کیه؟
خودت کی هستی؟
بابا ایولا خدایی یه وقتایی ادم نوشته هایی رومی خونه به ایرانی بودنش افتخار می کنه من از یونان هستم خوشحال میشم بیشتر باهات آشنا شم بهزادجان
ممنون
براوو به تو تمامنوشته هایت را خواندم تو را در آینده در کتابها می خوانم این را مطمئنم
بعید می دونم
خوشبحال این مریم که شما براش اینجوری می نویسید
بترکه چشم حسود
اقا بهزاد یاد شاملو افتادم:)
یه روزی از خیابان عبور می کنی می بینی که چقدر خسته ای....
زیاد میام وبلاگت یکی از زیبا ترین نوشته هات همین بود
معنی نداره سخنتون
این و می خوام بذارم تو مقالم اجازه هست؟
خیر
خدای من .................... بی نهایت زیبا بود اقا بهزاد شما کتاب بیرون هم دادید؟
نه امیدوارم این کار هم در آینده نکنم
بهزاد جان نیما یوشیج روبرام زنده کردی من ۵۹ سالمه وبلاگتو خوندم بی نهایت زیبا می نویسی... باریکلا به تو پسر با فهم
من در اندازه اسم خودمم نیستم چه برسه نیما یوشیج در هر حال ممنون
بهزاد شعری که قرار بود بخونم کو پس؟
چشم عزیز
اشکام ودراورد این پست آقا بهزاد
با دستات پاکش کن دختر که گریه نمی کنه
بهزاد جان تمام نوشته هایت را خواندم آخرین پستت بهترین هدیه تولد مادرم بود...
مریم بفهمه کشتت
وایییییییییییییییییی چقدر زیبا بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
مننون اینجوری نگووای مردم فکر بد می کنن
سلام
خوبی این پست محشربودپسر
من آپ کردم
اگه وقت کردی یه سربهم بزن
موفق باشی
در اولین فرصت
از طرف من لحظه به لحظمو براش نوشتی چون لحظه به لحظه شو باهام بودی ممنونم بهزادم
من که چاکر شمام سرورم
جالب بود موفق باشید
همچنین شما
بهزاد جان ... مثل همیشه زیبا و عالی بود ... ابی و افتابی باشی
ابی و افتابی فایده نداره ایرانی باشم
ممنون قلم زیبایی دارین امیدوارم موفق باشین..
شما هم همچنین
این و از نگاه فرد دیگه اینوشتید؟
بله
آقا چرا دیگه آموزش هک نمیدید؟
بزودی تو سه سایت جدید می دم
اقا بهزاد من میتونم این مطلب ما همه بر خوابیم رو واسه یه سمینار بخوانم؟
خیر حق چاپ محفوظ اگه خود مریم خانم اجازه داد مشکلی نیست
زیبا بود مثل همیشه به من هم سر بزن
در اولین فرصت
با سلام به شما جوان خوشفکر مطلب هوشنگ ابتهاج شما با نام شما جزو اشعار فدایی خلق ثبت گردید در صورت عدم ثبت این مطلب به ما ایمیل بزنید
من با حزب شما کاری ندازم
ها ها ها بهزاد جان من فلش کار میکنم می خواهم این و کلیپ کنم اجازه هست؟
راستش قولشو به کسه دیگه ای دادم می تونی یه پست دیگرو فلش کنی بازم ممنونم
افرین واقعا زیبا بود لذت بردم
خوشحالم!
خیلی زیبا بود .
منم آپ کردم خوشحال میشم سر بزنی
موفق باشی
حتما در اولین فرصت
مریم
پنجشنبه 13 بهمن ماه سال 1384 ساعت 10:41 AM
از طرف من لحظه به لحظمو براش نوشتی چون لحظه به لحظه شو باهام بودی ممنونم بهزادم
پاسخ:
من که چاکر شمام سرورم
دروووغگوویی بیش نیستی بهزاد منفرد!
چی فکر میکردم راجع بهت بهزاد!
یواش یواش داشت باورم میشد تو با همه فرق داری
اما خب بازم اشتباه کردم!
خوش به حال مامان مریم.دلم گرفت.