::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

شرطبندی

خیلی ها رو باخت ما شرط بستند  در کشوری که شرط بندی حرام است ْ‌ نمی دونم باید بهشون گفت شجاع یا احمق  یه مشت کاغذ که اسمش پوله در دست راستشان گرفتند و دست های  کوچک فرزندشان در دست چپشان گرفتند . اون بچه هم بی شک روزی روی  باخت فرزند ما شرط خواهد بست . تنها فرقش ممکنه این باشه که در زمان اون شرط بندی حلال شده باشد . یه عده پشت تلوزیون نشستند و باور کنید ارزو دارند امروز تو ببازی ْ می دونی اگه نبازی تعدادی از ادم ها خواهند مرد چون زندگیشون رو گذاشتند رو باخت تو ْ هستند بعض ی ها هم این وسط که شانسی رو باخت تو بستند چون راستش قیافتو دوست ندارند ْ یه سری هم می شناسم تازه وارد این بازی شدند و یکی دیگه بهشون گفته رو باخت تو ببندد به اونا می گن احمق های دوران ما چون حتی نمی دونن کی برنده است که بازنده است . حالا تو موندی و یه مشت ادم.

 می دونی غم انگیز ترین قسمت زندگی ما کجاست ؟ که هیچ کس واسه برد ما شرط نبسته حتی باختت هم برای تو بیشتر از بردت سود داره و این سوال امروز من از شماست که در دورانی که باخت بیشتر از برد به زنده بودنمون کمک می کنه چرا به پیروزی فکر کنیم...


بهزاد منفرد.