::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

درست میشه

یه مشت داستانی که اصلا نه ته داره نه سر تو ذهنم این روزا داره وول می خوره و وقتی گوش می دم برام خیلی جالبه . هر برهه از زندگیم واسه خودش یه کتابه  ! یه کتاب نا نوشته که فقط خودم دوست دارم بدونم . این روزها حالم بد نیست صدای تیک تیک ذهنمو میشنوم البته یکم خش داره که اونم درست میشه . مثل همیشه بدونه اینکه خودم براش تلاشی کنم همه چیز درست میشه . حرف از تلاش شد این چند سال فکر می کردم دارم تلاش می کنم . در صورتی که تصمیمی که می گیرم  همون تلاش اصلیه . باقیشو خودم میره . همونی که ماشین ذهنمه . تصمیمام عوض شد زورمم داره زیاد میشه انقدر که دیگه خودمم داره شکست میده . و قانعم می کنه که بعضی راه های قبلی و عوض کنم . مثل یه خواب چند ساله است حال این روزام    که بیدار شدم دو تا بال روی خودم حس می کنم و با یه دنیا تجربه بیمارم نشدم . همه چیز خوبه ملالی نیست .  بعد چند سال یه عالمه ادم یه جا دیدم زندگی کردم و کلی چیز جدید دیدم . قوه تخیلم داره رشد می کنه کلمات و با کلی نقص تحریر می کنه که اونم باکی نیست به زودی همه چیز درست می شه و منم مشکلی ندارم اصلا با حال این روزام . ادما همینن هیچی ازشون عوض نمی شه تنها چیزی که عوض شده خوده منم که از اینم اصلا ناراحات نیستم دم همه اونایی که تو این راه کمک کردن گرم .

ولی خوب بعضی ها نیت خوبی ندارن که اونا هم مثل همیشه هستند دیگه کاریشون نمیشه کرد و دلخوری ازشون داشت باید سر کرد و دید سرنوشت خودش براشون داره چی تو  چنته


نظرات 1 + ارسال نظر
من... یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 03:43 ب.ظ http://www.doorashena.blogsky.com

سلام. ..من همیشه با این موضوع درگیرم که با داستان های نصفه نیمه ی ذهنم باید چکار کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد