::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::
::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

::یک فنجان چای (بهزاد منفرد)::

فریب از دل

ادمها همیشه در لایه های درونی خود پنهان شده اند . هیچ گاه نمی توان فهمید واقعا جنس هرکدام از چیست ، این روز ها به احساسات هم شک کرده ام و فکر می کنم دگر هیچگاه در هیچ کجا نمی توان احساس پاک را پیدا کرد زیرا انگا رادمها چندین لایه را روی خود کشیده اند تا واقعا احساس پاکشان را هیچ گاه نبینم و شاید هم احساس کثیف و زشت را ... 

نمی دانم  همیشه در کتاب ها خوانده بودم می توان به همان اندازه که عاشق بود متنفر شد و این احساس را از جانب کسی نسبت به خود با چشمان احساسم دیدم . واقعا درد دارد . افرادی که تا دیروز در لباس صمیمت در کنارت بودن و درست زمانی که احساس می کنی افرادی هستند که برایشان مهم هستی همه چیز بلافاصله شکلی دیگر به خود می دهد ، اینجاست که باز به خانه اول برمی گردی و به خود می گویی عجب ای دل دوباره فریبم دادی . . . 


به فریب خوردن از دل عادت کردم انقدر زندگی مردمان پیچیده شده است که حتی گلایه از عشق و عاشقی از بیهوده هم بیهوده تر است . زیرا هر فرد تحت تاثیر فردی دیگر دقیقه ها را سپری می کند . و انگار هیچ کس در این دنیا قرار نیست عاشق شود تا تاثیر عشق را ادمها زیکدیگر بگیرند . 




نظرات 1 + ارسال نظر
فرهاد جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 12:51 ب.ظ http://pardehpendar.blog.ir/

زین گونه‌ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست

جانم بگیر و صحبت جانانه‌ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته‌ی دیار محبت کجا رود؟
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
و این بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندلیب نیست

هوشنگ ابتهاج (سایه)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد