ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در کدامین روز زمین خاک را فرش خود می بینیددر کدامین روز باران اشک غرق می شوید
انقدر نوشتیم تا کلمات از جمله بندی شرمشان آمد. وای به حال ما و مردمانی که اشک کلمات را باور نکردند. عقربه ها رفتند و عقربها نوشتند تاریخ، و ذهن زمان را به نیش گرفت تا هر روز درد سرنوشت را به خورد کلمات دهد! و ما همچنان هر سازی می بایست می زنیم و جملات در فرش سرنوشت می رقصند به ساز ما! اینگونه است تاریخ....
به راستی که داستان زندگیمان را نوشتیم در کتابی به قطوری تاریخ هرچه کردیم ! هرچه خواستیم نوشتیم . و امروز باز می بالیم به کرده های خود .
ریختیم خون هزار انسان بی گناه
تا نشان دهیم هستیم کشور گشا ،
نوشتیم کوروش به تخت تاریخ جهان
نگفتیم تخت زخون آمده بجا
اوردیم دین به دامان تخت
ترجیح دادیم عرب به تاریخ و تخت.
شد ایران کوچک و حقیر.
و باز هم نوشتیم تاریخ و عظیم.
هرچه هست پیروزی در تاریخ ما
شاه و تخت و خاک و سراب
ز خون عده ای خورده ایم زجام
که نام داشتند دشمنان ما!
هرکه کشت و برد شد قهرمان
هرکه مرد و رفت شد زیر خاک
گر خدا خواهد مرگ ساخته اش
بدان که خدا انسان رفته باورت